روز مرگ شیطان گجستک !!
نا نجیب زاده نی گر دهیر ده سولطان ائده سن شوکتین آرتیرسان مثل سولیمان ائده سن
قاراداشی ازیب قانیینن الوان ائده سن رنگی تغییر تاپار لعل بدخشان اولماز
بلاخره مرگ ونیستی سراغ بت کبیر هم آمد کسی که برای رسیدن به آرزوهای خود سامان و نظم یک ملتی
را با شیادی به باد فنا داد کسی که عقده انتقام چنان چشمایش را کور کرده بود که وقتی بعد مدتی به ایران
برگشته بود اولین محل دیدار وی گورستان بود که وی آرزوی آبادیش را می کشید !! و در مقابل سوال
خبرنگار که نظر وی را درمورد مردم می پرسد با حالت وقیافه عبوس همیشگی خود تنها به کلمه هیچ
بسنده می کند !! البته که نیات باطنی خود را به زبان رانده ولی از طرفی بی سوادی و حماقت وی را بر
همگان آشکار کرد که چگونه کسی متولی و خود را قیم مردم ایران کرده و لابد چه سان حاکمیتی خواهد
داشت و دیدیم و دیدند چگونه وجودی بود!! جزء انتقام و کشتار و اعدام ها و ...غارت اموال مردم ایران
و افروختن آتش جنگ که بیش از یک میلیون ونیم جوان و انسان ایرانی را به ورطه هلاکت رساند و دنیای
را با چهره تروریست دولتی آشنا ساخت و مردم دنیا را به سبب داشتن ملیت خاصی محکوم به مرگ می کرد
و امریکای و اسرائیلی بودن جرم بس سنگینی بنام مرگ داشت که فتوی آن را این پیر مریض می داد
واموال مردم را به نفع طرفداران خود مصادره می کرد و حکم اعدام را برای جوانان زیر بیست سال به
راحتی آب خوردن می داد و هنوز فتوی حکم اعدام دختران باکره روح پاک هر انسان را از یاد آوری
آنها آزرده می شود و صد البته که برای این امام!! بی هویت و بی ریشه و نسب عماد الدین باقی ها و
حجار یان ها دست بکار شده و برای امامشان!! سعی در کسب هویت و نسب می کنند و جالب آنکه نسب وی
را با سه روایت به شیخ صفی و سلسله صفوی نسبت داده غافل از آنکه ( با پوزش از هموطنان و دوست
صمیمی و خرمی اردبیلی من این مطالب صرفا گریبانگیر شیادان و کسانی که با سوء استفاده از احساسات
و باور های پاک مردم سعی در استعمار و بهره برداری از این باور ها به نفع خود نموده اند و مطرح کردن
این مطالب به هیچ وجه قصد اهانت به دلاور مردان و تاریخ سازان اردبیل نیست هدف افشای حقایق و
روشنگری اذهان است و بس و مردم اردبیل در نظر نگارنده مردم سخت کوش و با غیرت وهمیشه ایرانی و
همیشه آذربایجانی و قابل احترام و تقدیر هستند ) نسب خود شیخ صفی و سید بودن وی بر اساس تحقیقات
کلا رد شده چنانچه در کتاب شیخ صفوی وتبارش دروغ بودن سیادت صفویان توسط شادروان کسروی با
ادله و مستندات و تحقیقات رد نموده همانگونه که :" پسر شیخ صفوی صدر الدین که به هوس سیدی افتاده
و بعد از مرگ پدرش وی را به سیدی نمی شناختن با خواب و کوشش مریدان چنین تباری برای خاندان
خویش بسیجیده ... و ثابت نموده از شیخ صفی تا شاه اسماعیل در دویست سال سه دگرکونی اتفاق افتاده
وعبارتند از :
یک: شیخ صفی سید نبوده و نبیرگان او سید شده اند
دوم: شیخ سنی بوده و نبیره او شاه اسماعیل شیعی و سنی کش در آمده شاه اسماعیل ایران را از سنی ها
می پیراست واین در حالی بود که پدرش و نیای وی شیخ صفی سنی بوده اند
سوم : شیخ آذری زبان بوده (شاخه از زبان آذری پهلوی ) ولی بازماندگان او ترکی را پذیرفته اند
با این تحقیقات اگر بر فرض وی از نسب صفویان باشد بدین ترتیب سیادت وی از بین می رود و شیاد بودن
وی نیز دگر بار آشکار می گردد و این در حالی است که اکثر محققان نسب خمینی را هندی می دانند وبنابر
این خاطرات که در اوائل انقلاب از حضور وی در کره ماه و آنهم در حال عبادت و نماز شاید تلاشی از نوع
کسب آبرو و بخشیدن یک چهره مقدس برای خمینی بود و بس . آری انسانها را بخاطر اعمال و رفتار که از
وی بجا مانده سبک سنگین می کنند و شخصیتی را برای هر انسانی تعریف می کنند که یا شایسته تمجید و
تعریف باشد یا ننگ ابدی را همیشه به همرا خود خواهد داشت و اینک این خمینی و اعمال وکنش های وی
در زندگی ننگین اش بوده که بایستی خواننده خود به آن درجه از شناخت و آگاهی برسد که بتواند داوری
شایسته بنماید که آیا مطلا و زرین کردن گور یک شخص می تواند از وی چهره انسانی در بین مردم ترسیم
کند پس معنی شعر بالا می تواند جواب درستی بر این سوال و سوال های دوستان جوان که آنروز ها را
ندیده اند بدهد .
*********************************************************************
اما یک خاطره خودم در آنزمان از خمینی که ادعا می شد در ماه دیده می شود را برایتان تعریف می
کنم : خوب داداش ام در حال فوتبال بازی بود و من هم کنار دروازه ایستاده بودم یکی از دوستان هم
محلی ما که از نیکان است در حال مستی یهو گفت مردم کجا را نگاه می کنن !! که توجه ما را نیز جلب
کرد ما هم طبق همه مردم آسمان را می کاویدیم !! بلاخره این دوست مست ما گفت که کجاست ؟ یهو
حاجی خلیل امین رئوف با یک پس گردنی زدن به این دوست مان گفت وقتی همه میبینند تو هم بایستی
ببینی!!! یاد آوری می کنم یکی از پسران وی بیوک به جرم فدائی اقلیت دستگیر شده بود که پس از چندین
اعتراف که دوستانش را لو داد به مال و منالی رسید و پسر دیگر اش فرمانده سپاه محمد امین رئوف
از جلادان و غارت گران بنام تبریز می باشد که در جریان انقلاب کلیه فرشهای نفیس و اشیاء گرانبهای
استانداری آذربایجانشرقی را به همراه پسران پیر مرد !!و خود ساریخانی کفیل استاندار رژیم غارت کردند.
|